علی...

بخوانیم و بنویسیم...

۷ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

داستان عاشقانه مرغ و خروسی:)🐓🐔

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۴، ۱۰:۰۱ ق.ظ |  Ali .. | ۰ نظر

آقا همه چی از یه روز قشنگ تابستونی شروع شد، یه تخم پیدا شد توی خونه خانم مرغه و آقا خروسه، با هم صحبت می‌کردن، این تخم از کجا اومده، مرغه گفت، من که امروز تخم نداشتم، و این جا هم به غیر ما مرغ و خروس دیگری نیست که بخواد مرغا تخم بگذارن و گفت

یه گل_یه عشق؛)

پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۴، ۱۱:۲۹ ق.ظ |  Ali .. | ۰ نظر

یه روزی از روزای خدا داشت میرفت کسی دنبال خانه خویش، انجا که آمد و گفت من حالم خیلی خوبه، باید یه کار خفن انجام بدم، برم به درختا آب بدم و عشق کنم و محبا کنم و خودمو فوق العاده کنم و خوشکل کنم و رفت لباس قشنگه رو با عطر زدن پوشید 

یه طبیعت خفن...

يكشنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۳۲ ب.ظ |  Ali .. | ۰ نظر

اقا امروز خیلی باحال بود، رفتم یه جا خفن، یه جا بود پر خر و کلی خر هم اونجا بود و این خرا خیلی خوشکل بودن و عشق بودن و به قولی بغلی...

آقا اومدیدم ازشون عکس بگیریم یه گرد و خاکی کردن که نگو و من ازشون دور شدم و گفتم حالاست که با لگدشون 

نوروز ۱۴۰۴

پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۴، ۰۹:۱۶ ق.ظ |  Ali .. | ۰ نظر

سلام، خوبین

اقا نوروز ۱۴۰۴ اومد و اولاش شهادت و شب قدر بود و اکثر مردم سفره هفت سین رو پهن نکردن، چون ایام ناراحتی بود و اصلاً براشون خوب نبود و حتی تبریک عید هم نمی‌گفتند، چون گناهی بود و حالا بعد از این چند روز، دوباره شب قدر رفت و موسیقی ها و آهنگ های شب عید و عید را پخش می کنند و بعضی بی دینها این براشون مهم نبوده و طبق هر سال، برنامه

کل مصیبت بشر...

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۹، ۱۲:۳۷ ب.ظ |  Ali .. | ۳ نظر

بعید می‌دانم تمام مصیبت بشر را در چند کلمه خلاصه کردن، در توان کسی جز مولانا باشد:


در بحر زاده‌ایم و به خشکی فتاده‌ایم..


#مولانا

بسوزد این تکنولوژی

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۲۱ ق.ظ |  Ali .. | ۲ نظر

بیدل گفت:

امروز نامه‌ام ز برِ یار می‌رسد

من گامِ قاصد از تپشِ دل شمرده‌ام!


این تکنولوژی دیگر چه بلایی بود که قلم و کاغذ و قاصد را از ما گرفت.


#بیدل(ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس)

زنده کنیم خاطراتمان را...

چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۲۸ ب.ظ |  Ali .. | ۰ نظر
 

اینو پلی کنین تمام خاطراتتون زنده میشه!!!