علی...

بخوانیم و بنویسیم...

یه گل_یه عشق؛)

پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۴، ۱۱:۲۹ ق.ظ |  Ali .. | ۰ نظر

یه روزی از روزای خدا داشت میرفت کسی دنبال خانه خویش، انجا که آمد و گفت من حالم خیلی خوبه، باید یه کار خفن انجام بدم، برم به درختا آب بدم و عشق کنم و محبا کنم و خودمو فوق العاده کنم و خوشکل کنم و رفت لباس قشنگه رو با عطر زدن پوشید و اب پاش اش رو رفت تو پارک شهرداری به درختا و بیشتر گل ها که برا عید کاشته بودن آب بدهد و این هارو آب میداد و روشون اسم گذاشته بود گلی جانی گل سرخی گل نازکی گل کلفتی گل خوشبویی و اسمای دیگه و این ها از جمله گل محمدی، رُز، آفتاب گردان، بنفشه و... بودند و خیلی دوسشون داشت و تا چندماهی که گل میدادن بهشون سر میزد و گل هاشون رو می چید و نه همه را، ولی تک تک می‌چید و این خیلی قشنگ بود و اگرم میگی نچین گناه دارن، اره گناه دارن ولی از بین میرن بعد مدتی یک الی دو ماهه و اون چیده شده ها کلی خاطره باهاشون هست، پسری گلی را می چیند و به پارتنرش می دهد و خوشحالش می کند و چه خاطره قشنگی و دانش آموزی به دوستاش و معلمش و... و این خاطرات خیلی قشنگند، موافقید دیگه؛

*یه خاطره بنویسید؟*

خوب این آقا که هر سال وضع مالیش بهتر میشد و خودش توی پارک شهرداری گل های بیشتری میکاشت به خودش آمد دید چه گل های خفنی هستن اونجا و چه باحالن و رفت و رفت دورتر و گوشیش رو برداشت و عکسی خفن گرفت از گل ها اونم چه قشنگ عکسی و با خانوادش و بچه هاش هم گرفت این عکس‌ها رو و هر وقت از کنار این باغچه زمان گل دادن می گذشت بوی مخلوط شده گُل ها مستش می‌کرد و دلش میخواست کارش همینجا باشد و این گل ها رو ببوید و عشق کند و به خودش کفت چرا که نه، من:

درسته نمی‌تونم کارم رو بیارم اینجا، میتونم نزدیک کارم باغچه‌ای برپا کنم و بزرگترش کنم و رفت سر کار و خودش معاون شرکت بود به مدیر شرکت گفت:

گاهی وقتها دلم میخواهد استعفا دهم، اینجا برام غیر قابل تحمل میشه گاهی اوقات، کارها و بوهای تکراری و ایا میخواهی اینطور باشد من رو از دست می‌دهی!

اگر نمی‌خواهی کمکم کن باغچه‌ای بسازیم و داخلش گل بکاریم و رنگ و بو و عشق جدیدی به شرکت بدیم و شرکت را کنیم که کارکنان نخواهند بروند خانه شان..‌.

و مدیر گفت موافقم چه ایده جالبی، اولین اقدام چیه؟

اون مرد گفت مدیر بریم بیرون ببینیم کجا میتونیم باغچه را راه بیندازیم و زیبایی و بو و عشق به شرکت بیفزاییم...

و رفتند جایی را جلوی پنجره های اتاق های شرکت دیدند و گفتند این مکان که سنگ فرش ها را بکنیم می تونیم این جا را باغچه قشنگی کنیم و اگرم نیاز باشد طرحی جدید از ورودی شرکت درست می‌کنیم که همه راه خفنی باشد و هم عشق و گل در روی شرکت باشد و این رو خیلی دوسش دارم.

و رفتند و کارگرشان را صدا زدن و گفتن این سنگفرش ها را بکن و بدان که هر چه سریعتر بکنی پاداش بیشتری می‌گیری عزیز جان...

و تا ۳ ساعت آتی سنگفرس ها کنده شده و جایی کنار گذاشته شده بودند و کارگر ها با گاری آنها را به انبار گاری و وسایل بنایی هدایت می‌کردند و این خیلی خوب بود و بعدس خودش دست به کار شد و خاک را مرتب کرد و به آنها آب داد و ۳ باغچه را درست کرده بودند دو کارگر دیگر و درخواست پاداش خواستن و گفت مرد، ۳۰ درصد حقوقتان فردا که آخر ماه است بیشتر واریز میشود و امروز چهارشنبه هست، شما دوشنبه سر کار بیایید و از کنار خانواده بودن لذت ببرید و کارگرها مشغول کارشان شدن تا پایان وقت اداری برسد و برن خانه..

و آقای معاون داشت به خاک ها سر و سامان میداد و لباس باغبانی بهش خیلی می‌آمد و ارباب رجوع ها نمی‌دانستن که ایشان معاون هستن و گاهی بهش تیکه مینداختن و گاهی خسته نباشید، مردم هستن دیگر!

و معاونش کار ارباب رجوع را انجام میداد..‌

و این باغچه دو روزه آماده شد و روز شنبه داخلش گل کاشته شد و هر ۳ باغچه آماده گذر ۳ ماه بودن که بوی خوش خود را وارد شرکت کنند و دو باغبان استخدام شد دو شیفت حواسش به گل ها باشد و آب بهشان بدهد و حقوقشان ۱۵ درصد نسبت به کارگران بیشتر بود و چه کار قشنگی می‌کردن؛)

و زمان می‌گذشت و می گذشت و می گذشت و روزها پی هم و پی هم و پی هم، تا گل‌ها شروع به غنچه زدن کردن و داشت عشق و بوی خوش به شرکت وارد میشد و این خیلی صحنه قشنگی بود و هست و وقت رسیدن بوهای خوش رسید و مدیر و معاون و کارمند و ارباب رجوع از بوهای گل ها بسیار خوشنود بودن و لذت میبردند و آنها که حساسیت داشتن که با ماسک وارد شرکت میشدن و از آنها عذر خواهی کرده شد اگر اذیت می شوید عذر ما را پذیرا باشید، با تشکر معاونت شرکت...

و گذشت و گذشت و گذشت تا زمان چیدن گلها رسید و گلها را هم ارباب رجوع چید و هم مدیر و هم کارمند و هر کس کاری باهاشون می‌کردند و مدیر و معاون لای کتاب های مهم را پر از برگ تر گل ها می کردن و در جای مخصوص و کتابخانه مخصوص می‌گذاشتن که بوی عطرشان داخل اتاق بپیچد و روش های گوناگون تست می کردن که بوی گل ها در اتاقها بمانند حتی زمستان که گلها به خوابن و بوی گلها همیشه ماندگار بمانند...

و هر که کاری قشنگتر می کرد برای این کار تشویق بیشتری می شد و بهتر برایش تمام میشد، چون بوی گل ۹۰ درصد کار را برای کارمندها لذت بخش تر می کند و این خیلی خوب هست و حتی روزهایی که گل ها تازه بودند در جیب کارکنان بقل جیبشان گل آویزان بود که کار دخترهای مجموعه بود، خوش سلیقه های دوست داشتنی شرکت که این طرح های قشنگ رو برای گل ها درست می کردن و باعث طرحی قشنگ در شرکت میشدند، لگو شرکت پر از گل و زیبا، به چه طرح قشنگی...

  •  Ali ..

گل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی